سفر به اصفهان
شنبه 28 /4/93 پسرم اولین بار به اصفهان رفت و تو این سفر خیلی خیلی هم آقا بود و اصلا مامانشو اذیت نکرد
بابایی یکم چشماش اذیت بود و درد میکرد واسه همین اصفهان پیش همون دکتری که چند سال پیش لیزیک کرده بود وقت گرفت..منم گفتم که فرصت خوبیه که ازمایشات و چکاپ یک سالگیتو اونجا انجام بدیم..اینجوری شد که 3 تایی با هم رفتیم اونجا..خدا رو شکر چشمای بابا مشکل خاصی نداشت و گفت بخاطر آلودگی و روزه گرفتن چشماش خشک شدن و چندتایی قطره وپماد داد
اونجا ما پروژه ای داشتیم با نمونه گرفتن از شما
ولی موقعی که میخواستن ازت خون بگیرن نذاشتن که ما تو اتاق بمونیم..تو خیلی گریه میکردی و منم که طاقت ناراحتیتو ندارم..از این طرف گریه میکردم مامانی ببخش که اذیتت کردیم
چون بابایی مرخصی نداشت نتونستیم اونجا زیاد بمونیم و شرمنده خاله پونه مهربون شدیم...آخه اونجا که بودیم خاله پونه زنگ زدن و دعوتمون کردن خونشون ولی ما با اینکه خیلی دوست داشتم هم خاله پونه و هم آوین خوشگلشو از نزدیک ببینم تونستیم بریم راستی من فکر میکردم که خاله اصفهونی حرف بزنه ولی اصلا لهجه نداشت
من عاشق اصفهانم.. خیلی شهر قشنگ و تمیزیه..البته این دفعه زیاد نتونستیم بگردیم و فقط رفتیم تا میدون نقش جهان ....
اینم عکست